محمد امین پسر گلمونمحمد امین پسر گلمون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

زندگی یعنی تو

پسرکم و کارای جدید

پسملی عزیزم امروز میخوام برات از کارای جدیدی که یاد گرفتی بگم   یه بیست روزی هست که دس دسی رو یاد گرفتی و قشنگ صدای دست هات هم در میاد و این یعنی اوج شادی برا مامان و بابا   هر وقت ترانه میشنوی شروع میکنی به دس دسی و مام از شادی پر میکشیم به اسمونا   همراه دس دسی نانای نای هم یاد گرفتی و با عقب و جلو کردن بدنت مثلا میرقصی و ما با شیفتگی غیر قابل وصفی نگات میکنیم و بهت افتخار میکنیم    بینی و گوش رو میشناسی و وقتی بابایی میگه پسرم گوش بابایی کو؟ شما محکم گوش بابایی رو میگیری و اروم تکرار میکنی   " گو" بابایی میگن بینی بابایی کو؟ شما نشون میدی و میگی"بی" ...
19 خرداد 1393

پسملی و دندان جدید

مبارکت باشه گلم بازم یه دندون خوشگل و یه مروارید دیگه از لثه خوشگلت اومده بیرون و حالا دیگه چهار تا دندون پایینی ات هم کامله درست روز 18 اردیبهشت دندون جدیدت  رو  واسه مامان و بابا رونمایی کردی   دست گلت درد نکنه  تنت سالم و دلت شاد عزیزم وای که چقدر خوردنی شدی عزیز دلم بوس بوس بوس بوس بوس بوس
19 خرداد 1393

عکس های باقیمانده از سفر مشهدمون

پسرک با هوش و قشنگم سلام مامان باز سعی میکنه از عکسای مشهدت تو وبلاگت بذاره تا دوستای گلمون ببینن که چه شاه پسری شدی   این عکس رو تو شاندیز مشهد گرفتیم الهی مامان فدات شه که واسه مامان یه شاهزاده کاملی عسیسم         بابایی و پسرم  موقع سفارش بستنی واسه گل پسری       میدان اصلی شاندیز     الهی فدای بازیگوشی هات ببین چقدر وول خوردی جورابت چه جوری در حال در اومدن از پاته و پاشنه خوشگلت بیرونه       پسرم و بابا جون کنار ضریح امام رضا         الهی فدای اون دستات شم که ب...
19 خرداد 1393

سفرنامه مشهد و ادا کردن نذر مامان

با سلام خدمت دوستان عزیز خیلی وقت بود که نتونسته بودم عکسای جدید محمد امین رو بزارم تو وبلاگ. علتش هم این بود که اولا همش تو مسافرت بودیم و ثانیا ماشاللا هزار ماشالا محمد امین جون اینقدر شیطنت میکنه و اتیش میسوزونه  که اصلا وقت نمی مونه واسه وبلاگ. اما شکر خدا بلاخره تونستیم نذر مون رو ادا کنیم و فسقلی مون رو ببریم پا بوس اقا امام رضا البته نا گفته نماند سر راه سری هم به تهران زدیم و رفتیم دیدن خاله ها و دایی هام روز شش اردیبهشت هم اقا رضا کوشولو نوه خاله مینام به دنیا اومده بود و ما روز نهم که فسقل خان فقطسه روزش بود واسه چشم روشنی کادو ناقابل بردیم و اونم دیدیم طفلک خیلی ریزه میزه بود و من یاد مکافاتی که اون روزا...
10 خرداد 1393

ما بعد مدتهای مدیدی باز اومدیم

پسرک خوشگلم سلام مامان شرمنده هست و نادم که کوتاهی کرده و وبلاگت رو به روز نکرده اما قول میده از امروز بیشتر برا وبلاگت وقت بذاره البته اگه شما با شیطنتهات اجازه بدیا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! پس بشتاب بسوی درج خاطرات معوق ...
10 خرداد 1393
1